1398/11/26

تأثیر قصه در خلاقیت و رشد ذهنی ، عاطفی و اجتماعی کودکان

انسان ها برای فرار از ناکامی ها و نابرابری ها ی اجتماعی و اقتصادی و محرومیت های گوناگون،آرزوها ی شان را با آرامش خیال در قالب افسانه ها، قصه ها ، متل ها ، ترانه ها  و لالایی ها گفته اند.

قصه از ابتدای آفرینش تا کنون وجود داشته است و شاید نخستین قصه ، قصۀ آدم و حوا و نخستین قصه گو حضرت آدم باشد که ماجرای رانده شدنش از بهشت را برای فرزندانش تعریف کرد.

قصه گویی هم چنین به عنوان روشی برای آموزش ارزش های اجتماعی و اخلاقی  استفاده شده. تأکید افلاطون و ارسطو بر قصه گویی  برای کودکان نیز از همین جنبه است .

قصه دربارۀ انسان ها و اشیاء به صورتی متفاوت و با زبانی خوشایند ،آن ها را به آموختن ترغیب می کند.

درون مایۀ اصلی قصه ها آرزوی انسان ها بوده و هست . در واقع انسان ها نیازهای شان را با زبانی ساده و قابل فهم در قصه بیان می کنند. طرح  مسائل هیجان انگیز و عجیب و ظهور عوامل طبیعی ، غیر طبیعی و متافیزیکی باعث می شود شنوندگان از شنیدن قصه  لذت ببرند و انگیزۀ یادگیری در آن ها بیش تر  شود .

کودکان با شنیدن افسا نه ها ، اسطوره ها و قصه های قومی دربارۀ  جهان و آنچه در آن است  اطلاعاتی به دست می آورند و  در ذهن خود ، آرزوهای مطلوبشان را  شکل می دهند . تقریباً تمام افسانه های اقوام و ملل گوناگون این  ویژگی را دارند.

در قصه تمایلات  درونی افراد   تجسم خارجی می یابد و چهره ها و حوادث آن قابل فهم می شود. در طب سنتی هندو برای  بیماران روانی قصه ای می گفتند که مشکل خاص او را مجسم می کرد و از او می خواستند  دربارۀ آن  فکر کند . در این روش انتظار داشتند وقتی  بیمار به داستان فکر  می کند ، هم ماهیت دشواری ها و گرفتاری های آزاردهندۀ زندگی خود ر ا بشناسد و هم راه  حلی برای درمان آن پیدا کند . از میان آن چه داستان دربارۀ ناامیدی ها ، امید ها  و پیروزی  انسان بر دشواری ها و گرفتاری ها می گفت ، بیمار می توانست نه فقط چاره ای ب:.۸’ای مشکل خود بیابد ، بلکه هم چون قهرمان داستان راهی نیز برای بازیابی خویش کشف می کرد .

اما  اهمیت قصه تنها برای کمک به  رشد انسان و آموختن روش های درست ِ زندگی نیست . قصه وقتی درمان کننده است که بیمار به  جزییاتی از داستان فکر کند . جزییاتی که بیانگر  مشکلات و کشمکش های درونی و کنونی زندگی فرد است و به او کمک می کند  به راه حل های فردی برسد.

کودکی که با شنیدن قصه باور کرده است یک  چهرۀ  به ظاهر  نفرت انگیز و خطرناک ممکن است  ، به طرز سحرآمیزی تغییر ماهیت دهد و به بهترین و دوست داشتنی ترین دوست و ناجی تبدیل شود ( مثل داستان دیو و دلبر یا شاهزاده خانم و قورباغه) می تواند باور کند  کودکی را که نمی شناسد ، می تواند  بهترین دوست او

شود .اعتقاد به حقیقت قصه به او جرئت می دهد در نخستین برخورد با یک کودک ناشناس خود را کنار نکشد .

قصه ها هم شادی آفرینند و هم آموزنده . در قصه ها از واژه هایی استفاده می شود که کودکان را تحت تأثیر قرار می دهد .

اما بهترین شیوۀ قصه گویی کدام است ؟ در این زمینه ، روش های متفاوتی هست . از جمله این که لازم است بعد از گفتن هر قصه یا هنگام قصه گویی  به کودک فرصت دهیم به  قصه فکر کند و دربارۀ آن حرف بزند . این روش از نظر عاطفی و عقلی برای کودک بسیار مفید است.

برای این که داستان توجه کودک را جلب کند بهتر است سرگرم کننده باشد و کنجکاوی او را برانگیزد . هم چنین لازم است تخیل کودک را فعال کند و به او کمک کند توانایی ذهنی اش را افزایش و احساساتش را توضیح دهد.

بهتر است داستان با همۀ جنبه های شخصیتی کودک ارتباط داشته باشد و از نیازهای کودکانه وی  سوء استفاده نکند . قصه باید  نیازهای درونی کودک را جدی بگیرد و اعتماد او  را به خود و آینده اش تقویت کند.

آگاهی دادن به کودک دربارۀ دنیایی که در آن زندگی می کند ، پرورش عادت های مفید و ایجاد عزت نفس و حس استقلال طلبی و گسترش خلاقیت از مهم ترین هدف هایی است که در قصه گویی برای کودک دنبال می شود.

mother &child reading4

با خواندن قصه و بازگویی آن ، نیروی بیان و تکلم کودک رشد پیدا می کند و بر  دایرۀ لغات و اطلاعاتش افزوده می شود. آیدن چمبرز در کتاب  گفت و گو دربارۀ کتاب در این باره می گوید :« یک شب که هوا تاریک شده بود ، نوۀ پنج سالۀ دوستم به دیدن او آمد.این دختر از خانه شان تا خانۀ پدر بزرگ تنها آمده بود . برای رسیدن به خانۀ پدر بزرگ (دوستم) باید از راه ِ باریکی از میان درختان می گذشت . پدر بزرگ پرسید :« نترسیدی که تنها آمدی؟» دختر جواب داد :« نه ، نه ، پدر بزرگ ، تمام راه برای خودم داستان شنل قرمزی را تعریف کردم !»

کودک با خواندن یا گوش سپردن به قصه بر  توجه و دقتش به پیرامون خود می افزاید و دربارۀ هر موضوع و پدیده ای فکر می کند . او از این راه مهارت هایی مثل خوب دیدن ، خوب شنیدن ، پرسیدن و به دنبال پاسخ بودن را به دست می آورد .

در این میان وظیفۀ بزرگسالان تنها ایجاد اشتیاق  به خواندن در کودکان نیست . بلکه آن ها باید برای تداوم خواندن در  گروه  های سنی برنامه هایی را  پیش بینی کنند تا عادت به خواندن در  درون کودک ،  پایدار و نهادینه شود.

کتاب هایی که برای کودکان انتخاب می شود باید جذاب ، عمیق و شیرین باشند و با تجربه ها، نیازها ، علایق و توانایی های آن ها هماهنگ باشد و به کنجکاوی ها و آرمان های بلند پروازانۀ آن ها پاسخ دهد . کتاب مناسب،  تخیل کودک را تقویت می کند و بر تجربه های او می افزاید . به او لذت می دهد و او را به خواندن علاقه مند می کند.

اما چه کسی باید برای کودک بخواند و به او خواندن یاد بدهد ؟ بدیهی است  آموزش خواندن به کودک ،کاری مشترک بین مدرسه و والدین است . وظیفۀ والدین تنها این نیست که برای کودک کتاب را بلند بخوانند یا  به او الفبا یاد بدهند . بلکه آن ها باید کودکان را به خواندن علاقه مند کنند ، بر پیشرفت خواندن کودکان نظارت کنند و راهنمای آن ها باشند.

نقش خانواده از گهواره و لالایی ها شروع شده و در مراحلی که دایرۀ فعالیت های حسی ـ حرکتی کودک گسترش می یابد ، بازی ـ ترانه ها بر لالایی ها اضافه می شود.

ادبیات هر قومی پر از  اشعار و ترانه هایی است که در سنین ابتدایی و از راه گوش ، کودک را با صداها و ساختمان شعر وقصه  آشنا می کند و  لحظه هایی لذت بخش   برای او خلق می کند.

از جمله  مهم ترین پیامد های داستان خوانی ، نزدیک کردن اعضای خانواده به یکدیگر است . در این جا خواندن برای کودک به یک جریان اجتماعی تبدیل می شود. زیرا او در معرض اطلاعات گوناگون در مورد جامعه ، مردم و رویدادهای اجتماعی قرار می گیرد. وقتی پدر و مادر برای او کتاب می خوانند در واقع به او الگو می دهند . بردن کودکان به نمایشگاه ها و فروشگاه های کتاب به آن ها فرصت می دهد بین کتاب ها بگردند و با کمک بزرگ ترها کتاب های مورد علاقۀ خود را پیدا کنند . هم چنین عضو کردن کودکان در کتابخانه ها ی عمومی از وظایف پدر و مادرهاست .

وقتی کودک خواندن را یاد گرفت  وبرای خواهر یا برادر کوچک تر یا پدر و مادرخود داستان خواند ،  حس اعتماد به نفس در او تقویت می شود .

 با این همه ،  کودکان هر قدر هم در خواندن توانا شوند و مهارت پیدا کنند هنوز نیاز دارند کسی برایشان  کتاب بخواند. برای کودک  مفهوم خواندن چیزی فرا تر از تلفظ کلمات است . همچنین   شنیدن داستان به شکل گروهی بسیاردلپذیرتر از تنهایی خواندن آن است .  در این جاست که نقش مدرسه و خواندن به صورت گروهی مطرح می شود.

مدرسه با برنامه ریزی صحیح  ، کار ی را که از خانه شروع شده است  می تواند پی گیری کند . مدرسه اولین جایی است که کودکان را به طور رسمی با خواندن و متون  مکتوب آشنا می کند. البته شکل گیری عادت به مطالعه در مدرسه و گسترش آن به نظام آموزشی بستگی دارد . در این میان ، نقش مهم و اساسی مدرسه در ایجاد کتابخانه را نباید فراموش کرد.

لازم است کتابخانۀ مدرسه ، انواع مواد چاپی و غیر چاپی را با توجه به هدف های آموزشی و  نیاز دانش آموزان و آموزگاران تهیه کند. در کتابخانه فعالیت های جمعی زیادی را می توان انجام داد، از جمله برگزاری  جلسه های بحث و گفت و گو و نقد . نتیجۀ این فعالیت ها ایجاد عادت به مطالعه در کودکان است که به تدریج صورت می گیرد. کودکان آن چه را می خوانند با زندگی خود مقایسه می کنند. در واقع کتاب  دید شخصی کودکان را نسبت به زندگی شان شفاف می کند و برای آن ها دریچه ای می گشاید که از آن میان می توانند زندگی دیگران را ببینند ، بررسی کنند و دربارۀ آن حرف بزنند.

تحقیقات نشان داده است  کودکانی که از دورۀ آمادگی و پایۀ اول دبستان برایشان کتاب خوانده  و قصه گفته اند، در پایۀ ششم  در خواندن و نوشتن از بهترین دانش آموزان بوده اند .آن ها  زبان و بیان نوشتاری روانی داشته اند  و مهارت آن ها در استفاده از  حروف ربط و جمله های وابسته برای سازگار کردن مطالب و افکار خود چشمگیر بوده  است .بررسی کتاب ، برپایی نمایشگاه های موضوعی ، برگزاری دوره های کوتاه مدت آموزشی برای بالا بردن مهارت های هنری هم چون نویسندگی ، نقاشی ، خطاطی ، مجسمه سازی ، موسیقی ، قصه گویی و کارهای دستی و هنری ، از دیگر فعالیت های مؤثر در بالا بردن توان کودکان است.

بهترین کتاب هایی که کودکان را به بلند خوانی تشویق می کند کتاب هایی است که تکرار زبانی دارد. کتاب های تصویری بدون متن هم برای تمرین قصه گویی و تقویت زبان گفتار و نوشتار مناسب است . هر کتابی می تواند کودک را به آفریدن قصۀ خودش تشویق کند.

اما قصه و قصه گویی ، کار کرد مهم دیگری نیز دارد که شاید کم تر به آن پرداخته می شود .  قصه بهترین وسیله برای  فهم بزرگ ترین آثار ادبی و هنری است . لوئیس مک نیس ، نویسندۀ انگلیسی می گوید :« قصه های واقعی همیشه برای من معنای بسیاری  داشته اند . حتی وقتی دبیرستان می رفتم و اعتراف به آن باعث رسوایی ام می شد. من از مطالعۀ داستان های عامیانه مثل قصه های هانس کریستین اندرسن ، اسطوره ها و داستان های ملل اروپای شمالی ، آلیس در سرزمین عجایب و کودکان آب شروع کردم و  دوازده ساله بودم که با مطالعۀ شهبانوی سرزمین پریان گامی به سوی پیشرفت برداشتم .»

قصه ها بر خلاف شکل های دیگر ادبیات ، کودک را در راه کشف هویت و معنای زندگی خویش هدایت می کند . قصه به کودک می آموزد برای ادامۀ تکامل شخصیت فردی چه تجربه هایی  ضروری اند . قصه به کودک قول می دهد اگر شجاع باشد و در راه این تلاش ِ طاقت فرسا و مهیب قدم بردارد ، نیروهای خیر اندیش و نیکوکار به کمکش می آیند و موفقیت او حتمی خواهد بود. قصه ها به کسانی که بز دل و تنگ نظرند و کوشش نمی کنند هویت خویش را بیابند ، اخطار می کنند که ناچار خواهند شد به یک زندگی ملال آور و یکنواخت قناعت کنند . البته اگر به سرنوشت بدتری دچار نشوند.

اسطوره ها ، داستان های مذهبی و قصه ها، نیروی تخیل کودک  را تغذیه و تقویت  می کنند .  این گونه داستان ها به مهم ترین پرسش های کودک پاسخ می دهند و عامل مؤ ثر و مهمی در تربیت اجتماعی آن ها  هستند.

دریغ که  این داستان ها از کودکان امروز گرفته شده  است و به صورت ابتر ، در فیلم ها و سریال ها نشان داده می شوند و امکان پرورش تخیل را از کودکان می گیرند .

ادبیات به شیوه های گوناگون باعث رشد عاطفی کودکان می شود .  داستان های علمی – تخیلی ، آن ها را به تأمل  و اندیشه در بارۀ آینده وا می دارد. داستان های واقع گرای نو کودکان را نسبت به شناخت انسان امرزی و رابطه اش با محیط زیست کنجکاو می کند . کودک به کمک ادبیات با شیوه های برخورد انسان ها و دشواری ه:.۷-ی زندگی خود آشنا می شود و از شخصیت های داستان ها می آموزد چگونه  گرفتاری های مشابه را رفع  و احساس دیگران را درک کند.

با الهام از همین تجربه هاست که کودکان به نوشتن یا بازگو کردن قصه هایی ساخته و پرداختۀ ذهن خود یا اجرای نمایش بر انگیخته می شوند.

جورج شانون می گوید :« انسان در دوران کودکی به ارزش های ادبیات دست می یابد و تأثیر عمیق آن در بزرگسالی پدیدار می شود.»

خواندن و آشنایی با ادبیات بر کودکان اثرات متفاوتی دارد، چنان که جون گلیزر می گوید :« ادبیات در رشد عاطفی کودکان سهیم می شود . سهم ادبیات در بروز احساسات و عواطف و به دست دادن تصویری از این احساس ها و شناسایی آن است.»       

کودکان نسبت به آن چه می خوانند واکنش نشان می دهند.واکنش های کودکان نسبت به ادبیات از پیدایش و پیشرفت عوامل متفاوتی تأثیر می پذیرد و رشد و پرورش  زبانی ، شناختی ، اجتماعی و اخلاقی در کودکان بر شیوۀ برداشت  آن ها از یک داستان تأثیر می گذارد.

باورها ، انتظارها ، مهارت خواندن ، موقعیت اقتصادی ، اجتماعی ، جنس ، سبک فردی خواننده در خواندن او و اثر پذیری اش دخالت دارند. معمولاً متن های ادبی ساختارهای روایی متفاوتی دارند از  نسبتاً ساده در قصه های  عامیانه تا طرج های تودرتو ، مفصل و بلند در رمان با درونمایه های در هم پیچیده ، شخصیت  پردازی های مشروح و زبان پیچیده . هر گونۀ ادبی ویژگی منحصر به فردی دارد و کارکردی متفاوت . کتاب ها در انواع گوناگون به کودکان امکان می دهند انگیزه های شخصی و انگیزه هایی را که بر دیگران تأثیر دارند درک کنند و نسبت به آن ها واکنش نشان دهند.  

  نوشته: فرمهر منجزی 

منابع:

۱.شناخت ادبیات کودکان:گونه ها و کاربردها .دونا نورتون .مترجمان :منصوره راعی ،ثریا قزل ایاغ ودیگران.تهران :نشر قلمرو,۱۳۸۲

۲.افسون افسانه ها،برونو بتلهایم،ترجمۀ اختر شریعت زاده،تهران:انتشارات هرمس،۱۳۸۱

۳برایم بخوان.برنیس ای. کولینان ،ترجمۀ فاطمه امین ناصری ، تهران :دفتر پژوهشهای فرهنگی ,۱۳۸۲

۴.Straight  Talk  About  Reading,Susan L.Hall and Louisa C.Moats.Published by Contemporary Books.

۵.هنر و فن قصه گویی . الین گرین. ترجمه:طاهره آدینه پور. تهران :انتشارات ابجد,۱۳۷۸

>